سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گمشده
دوشنبه 91 مرداد 9 :: 11:12 صبح ::  نویسنده : گمنام

بر سنگ قبر شهیدی نوشته بود:

«اینجا خانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش آرام گرفته است.»


جملهء عجیبی ست.

آخر عاشق اگر عاشق باشد، به وصال می رسد، مگر اینکه محب و دوستداری بیش نباشد.


نام آن شهید مهندس مصطفی ابراهیمی مجد بود. پیگیر شدم تا کمی بیشتر بشناسمش. وصیتنامه اش پر بود از جمله هایی عجیب و پرمعنا: «بگذارید بعد از مرگم بدانند همانطور که اساتید بزرگمان می گفتند: نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را می نویسم دیدار مجدد او نصیبم نگشت. بدانید که امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان می باشد از یاد او غافل نگردید دیگر در این مورد گریه مجالم نمی دهد بیشتر بنویسم و تا این زمان دیدار او را برای هیچ کس نگفته ام مبادا که ریا شود و فقط که دیگر می گویم که از آن دیدار به بعد چون دیگر تا این لحظه او را ندیده ام تمام جگرم سوخته است، و اکنون به جبهه می روم تا پیروزی اسلام را نزدیک سازم و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم و امیدوارم که حکومت آن حضرت را در زمان حیاتم ببینم (و ان حال بینی و بینه الموت) و خدایا اگر مرگ بین من و او حائل شد مرا از قبر خارج ساز هنگامیکه ظهور آن حضرت انجام گرفت در حالیکه کفن بر تن دارم و...»


خداوند! در ظهور حضرتش تعجیل فرما؛ مرا نیز زنده بدار که در رکاب حضرتش باشم و تحت زعامت و فدایی وجود مبارکش شوم.


براستی، آیا مرگ میان من و ظهور حضرتش حائل می گردد؟ و آیا ممکن است که نباشم و او بیاید؟ اما ...

اما آخر مرگ نیز حقیقت است و نمیتوان از این تقدیر الهی گذشت.


خدای من! چگونه آرام گیرم که دادگرت زمین را پر از عدل و داد نماید و من از منتقمت جدا و در گوشهء عزلت رهایم؟؟؟ و بازماندگانمان برایمان افسوس خورند که ای کاش بودند و می دیدند که سرانجام جهان چه زیبا سرانجامی گردید و نیستند تا ببیند به حقیقت پیوست آنچه پروردگارمان وعده داده بود.

براستی شنیده ام که هر کس چهل صبح دعای عهد بخواند و بمیرد قبل از ظهور حجتت، زنده اش می کنی و از یاوران حضرتش می گردانی. چه می شود که مرا نیز...

«خارج کن مرا از قبر، درحالی که کفن به کمر بسته ام و تیغ از نیام برکشیده ام و نیزه برافراشته ام و لبیک گویان ندای دعوتش را، در میان شهرنشین‌ها و بادیه‌نشین‌ها اجابت می‌کنم.»


پ.ن:

چون عود نبود چوب بید آوردم                        روی سیه و موی سپید آوردم
گفتی تو به من که ناامیدی کفر است              بر قول تو رفتم و امید آوردم

گمشده

 




موضوع مطلب :

آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه
پیوندها
صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 13
کل بازدیدها: 118849



>