گمشده
پنج شنبه 91 شهریور 16 :: 9:21 صبح :: نویسنده : گمنام خودم را گم می کنم وقتی که دارم دور چشم های تو طواف می کنم....وقتی که دارم زیر سایه ات نماز می خوانم....خودم را گم می کنم وقتی بغض هایم را رها می کنم....وقتی که اشک هارا صدا می زنم....خودم را گم می کنم وقتی تو هستی...خودم را گم می کنم وقتی تو نیستی.....
من تا این بغض ها را دارم خواب ندارم...من تا درد این فاصله ها را دارم خوراک ندارم....من تا یک فضای بهشتی کنار تو را ندارم تمام گوشه نشینی های دنیا را دوست دارم....من تا یک لبخند از لبهای تو نبینم تمام دنیا را بغض می بینم...هر چند بی تو بغض هم می میرد....
من شکسته می شوم وقتی که تو نیستی...من می لرزد دلم وقتی که باد بر تو سجده می کند...وقتی که ابر بر تو می بارد....وقتی که ماه روی اشک هایت درست روی گونه هایت منعکس می شود....من دلم می لرزد فقط باید تو مراقبش باشی.....
راستش را بخواهی نمی دانم چه می خواهم بگویم این حرف ها را به پای دلتنگی بگذار....تو می دانی وقتی که نیستی من روزی هزار بار می میرم....تو می دانی وقتی که نیستی دامن خاطره ها را با چنگ می گیرم......تو نمی دانی وقتی که نیستی مدام..........این را در گوشت می گویم...مدام....
تو آرام باش جان من پیشکشت.........فقط تو آرام باش......
منبع: نگاه برای تو موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها صفحات وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 56
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 120411
|
|