گمشده
چهارشنبه 91 مهر 12 :: 10:3 صبح :: نویسنده : گمنام چه روزهاکه یک به یک غروب شد نیامدی چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته ایم ودل شکسته ایم، نه ولی برای عده ای چه خوب شد ، نیامدی تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام دوباره صبح، ظهر، نه / غروب شد ، نیامدی آقا جان بد جوری گرفتارم کجایی میدونم تو هم گرفتار مایی فقط نشستیمو میگیم آقا کی میایی اما هوای منتظراتو داشته باش دیگه نمی دونم چی بگم حرف زیاد دارم نمی تونم بگم ای کاش می شد اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعا فرج. یامهدی.عج.
موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها صفحات وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 32
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 120387
|
|