غمی که آمده در سینه ام ، ارادی نیست که هرکجا که نباشی تو ، جای شادی نیست نگو که دور وبرت مثل من فراوان اند همیشه آنچه زیاد است که زیادی نیست بدون واهمه می گویم از تو ، می دانم به خواب یوسف این قصه ، اعتمادی نیست شبی خوش است و تو زیبایی و همه جمع اند چرا به گردن ات امشب واِن یکادی نیست ؟ قرار بود که مضمون فقط خودت باشی نه! این غزل همه ی آنچه قول دادی نیست