گمشده
جمعه 92 شهریور 1 :: 2:26 عصر :: نویسنده : گمنام چند ماه مونده بود به آخرین اعزامش.. می دیدم هر روز داره مابین نمازهاش دو رکعت نماز میخونه. ازش پرسیدم: این چه نمازیه؟ فقط میخندید، می گفت: بعدا بهت میگم.. یک هفته مونده به آخرین اعزامش، یه روز خوشحال آمد به خونه، دستش یه کاغذ بود. ازم پرسید: یادته چندماه پیش از من درباره نماز دو رکعتی هایی که میخوندم سوال کردی؟! من نذر کرده بودم ، به مدت سه ماه هر روز، مابین نمازهام دو رکعت نماز حاجت بخونم. خدا هم نذرم رو قبول کرد، این هم برگه اعزامم به جبهه است. چند روز بعد قراره به جنوب اعزام بشیم. من میرم، چندماه بعد بر میگردم و تو رو هم با خودم میبرم. چند روز بعد، جعفر رفت و... ولی بیست سه سال بعد برگشته ، ولی این بار هم در دستهای مردم خواهد آمد ... اون قد رعنا و رشید، شده به اندازه یه قنداق بچه... اون قد رعنا و رشید، شده چند تا استخون..
موضوع مطلب : چهارشنبه 92 مرداد 23 :: 11:49 عصر :: نویسنده : گمنام
ای تمام آرزویم غم تو شد آبرویم آقا دردو دل زیاده از کجا برات بگویم توی اوج مهربونی ای همای آسمونی من به دنباله تو هستم که شاید بدی نشونی. من با تو ترانه ساختم ندیده دل به تو باختم تو رو بعضی وقتا دیدم ولی افسوس نشناختم دیگه بسه این جدایی کی میشه آقا بیایی با نوای دل میخونم مهدیه زهرا کجایی عاشقی بی کسو کارم غم ندارم تورو دارم باشه منتظر میمونم بیایی سر مزارم آقا جان تو را ندیدم فقط از چشات شنیدم اما با این همه دوریت ندیده تو را خریدم... ***خوشــــــــــــــــــا آنان که درکلاس ظــــــــهور*** ***حتی یک جمعه هم غیبت ندارند*** موضوع مطلب : ای کاش در دل ذره ای شورو نوا بود احوال مابا حالت نی همصدا بود ای کاش رنگ شهر بازیم نمی داد در جبهه یازهرا مرا برباد می داد
موضوع مطلب : جمعه 91 بهمن 13 :: 11:22 صبح :: نویسنده : گمنام سلام آقا جون دوباره دلم گرفت ، یاده شما افتادم آقا جونم دلم گرفته از همه آدما ، دلم از دسته آدمایی مثل خودم گرفته دلم بدجور گرفته... نمی دونم چرا ماها اینجوری شدیم اونقدر درگیر دنیا شدیم که یادمون رفته یه مولایی داریم که باید یادش باشیم و برای ظهورش دعا کنیم آقا جونم یه وقت بود دلم خوش بود هر روز حتی برای لحظات کمی هم که شده یاده شما می افتادم...ولی حال چه بگویم که... همیشه یه دعا داشتم اونم دعا برای فرجتون بود دلم پر می زد برای جمکرانتون... آقا جون احساس میکردم خیلی بهتون نزدیکم شاید برای خیلی ها خنده دار باشه ولی منتظرتون بودم و خواهم ماند و برای ظهورتان هر شب و روز دعا میکنم هر شب قبل از خواب برای سلامتی شما صلوات می فرستادم و دعا می کردم ، می گفتم خدایا امشب تو خواب آقامو ببینم صبح که از خونه می زدم بیرون سلام به امام زمان اولین کاری بود که می کردم و خودم رو به دست شما میسپردم هر روز برای سلامتی آقامون صدقه می دادم آقا جان یادته چقدر تو جمکران باهات درد ودل کردم و چه ها گفتم و خواستم چقدر دوست داشتم بشم خادم جمکران همیشه چشمم دنباله شما بود ، همیشه به یادتون بودم ولی حالا ................. نمی دونم چطور شد یه دفعه ورق چرخید آدمی که اسمشو گذاشته بود منتظر امام زمان یکدفعه همه چیزو فراموش کرد. اونقدر درگیر دنیا شدم که الان بعضی وقتا به خودم میام می بینم شاید یک ماه میشه به فکرتون نبودم نگاه به کارایی که انجام میدم میکنم میگم خدایا این کارا رو نه تو دوست داری و نه امام زمان ولی به خاطره دنیا خیلی راحت انجامشون می دم آقا جون خیلی دلم از خودم وکارایی که کردم گرفته ، ولی مولای من هنوز محبت شما تو وجودم هست آقا جون درسته که من از مسیر شما منحرف شدم ولی می دونم شما بر حق هستین آقا جون میدونم خیلی بی معرفتم ، میدونم نسبت به شما بی معرفتی به خرج دادم ولی آقا جونم می خوام بگم خیلی دوستون دارم آقا جونم هنوزم بزرگ ترین آرزوم شهادت در رکاب شما و درک محضر شما هستش آقا جون همشه دستمو گرفتی ممنونتم ، آقا جونم خیلی مخلصتم ، مارو هم دعا کن ، دعا کن سربازت بشم یا مهدی هر جا که هستی التماس دعا...
دوستان عزیز به یک مشکلی بر خوردم برام دعا کنید، مشکلم حل بشه موضوع مطلب : سلام آقافدای تو غصه من غمای تو دردوبلات برای من دردسرام برای تو سلام آقافدای تو بازدلموآتیش زدی گفتی یه روزجمعه میای این جمعه هم نیومدی شماکجاومن کجا؟ توخوب خوب من بد بد آخه چقدرمهربونی راه دادی وبده اومد من اومدم بااشک وآه خسته ام ومونده توراه منم میخوام سفیدبشم شبیه اون غلام سیاه سلام آقافدای تو من میمیرم برای تو زنده باشم برای تو بنده زرخریدبشم کشته بشم به پای تو کاشکی بشه شهیدبشم التماس دعا موضوع مطلب : چهارشنبه 91 آبان 24 :: 1:15 عصر :: نویسنده : گمنام امشب سهراب سپهری موضوع مطلب : سه شنبه 91 آبان 23 :: 8:56 صبح :: نویسنده : گمنام سلام من به محرم به شور و حال عیانش - سلام من به حسین و به اشک سینه زنانش سـلام من به محرم به کربلا و جلالش - به لحظه های پرازحزنِ و غرقِ درد و ملامش
صلی الله علیک یا اباعبدالله
لباس مشکی خود را آماده کنید... مُحَرَّم نزدیک است
موضوع مطلب : دوشنبه 91 آبان 22 :: 8:49 صبح :: نویسنده : گمنام
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد آقا بیا تا باظهور چشمهایت این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد کوچه ازعطرتوخالیست خدا میداند سهم دلتنگی ماچیست خدا میداند قصه تلخ است و این ثانیه ها بیمارند بی حضورت فرجی نیست خدامیداند موضوع مطلب : چهارشنبه 91 آبان 10 :: 1:48 عصر :: نویسنده : گمنام سیل چشمانم باز از فراغت جاریست....خسته ام باز بیا جمعه هایتکراری در پی قافیه ها چه پریشان ماندم .....قافیه در شعرم با حضورت جاریست به هوایت آقا بغض کرده شعرم....آسمانش انگار نم نمک بارانیست دل من پر غصه حال شعرم خوش نیست... نفسی مانده فقط جای شکرش باقیست در فراغت آقا چشم در راهم من.... گر چه این جمعه همان جمعه های تکراری .....
موضوع مطلب : این چند ماه که منتظرت بودم به انداز? چند سال نگذشت به انداز? همین چند ماه گذشت اما فهمیدم ماه یعنی چه روز یعنی چه لحظه یعنی چه این چند ماه گذشت و فهمیدم گذشتن، زمان، انتظار یعنی چه موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها صفحات وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 120367
|
|