گمشده
جمعه 91 مرداد 20 :: 5:40 عصر :: نویسنده : گمنام آقان جان 20\5\91 هم آمد ولی هنوز شما نیامدی، یک جمعه دیگر هم آمد ولی شما نیامدی. نه آقا ببخشید؛شماکه هستی ،بهتر بود بگویم ماهنوز بینا نشده ایم برای دیدنتان؛ هنوز سیاهی هارا از چشم دل پاک نکرده ایم که ببینیمتان اشکال از چشم دلمان است ؛ شما همیشه حاضر بودید و این ماییم که همیشه غایب... شرمند ه ایم آقا، دعای فرج میخوانیم و گناه میکنیم... اشک میریزیم برای دوریتان و گناه میکنیم... جمکران می آییم و گناه میکنیم... برای سلامتی تان دعا میکنیم و خودمان با گناه هایمان زخم به دلتان میزنیم.... ندبه میخوانیم و بازهم گناه... می دانم آقا، همه ی این گناهان باعث شده که سیمای نورانیتان را نبینیم... باهمه ی این دل های سیاه ،ولی مولای من دوستتان داریم؛ اصلا تمام آنچه که مارا با این کوله بار گناه سرپا نگه داشته عشق و محبت شما بود که اگر عشق شما نمی بود که در زمره گمراهان بودیم باور کنید آقا برایمان سخت است بیا آقای خوب من ،بیا و جشنمان را کامل کن و چشمانمان را روشن دلمان بدجوربرایتان تنگ است آقا :(
موضوع مطلب : سه شنبه 91 مرداد 17 :: 1:13 عصر :: نویسنده : گمنام بیا قلم موی احساس را برداریم و به زندگی مان رنگ خدایی بزنیم. بیا عطر حضور قلب را در نمازمان احساس کنیم. بیا پنجره ی نگاهمان را روی هر کس و نا کسی نگشاییم. بیا سنگ نشویم و دل نشکنیم. بیا مهربانی مان را چون قطره های باران بر سر یکدیگر بباریم. بیا دیگر گوشت برادر مرده مان را نخوریم. بیا مثل سرو باشیم و در برگریزان مشکلات و سرمای حوادث سبز و شاداب بمانیم. بیا قرآن بخوانبم و بالا برویم. بیا از شکست هایمان پلی بسازیم و با عبور از آن به پیروزی برسیم. بیا هم چون پرستو از شب تار نومیدی به صبح سپید امید کوچ کنیم. بیا منتظرش باشیم تا بیاید. بیا عاشق باشیم ، عاشق بمانیم و عشق بورزیم.
موضوع مطلب : دوشنبه 91 مرداد 16 :: 11:11 صبح :: نویسنده : گمنام 1- رمضان و افزایش حسنات پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند : شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهرٌ یُضاعِفُ اللّهُ فیهِ الحَسَناتِ وَ یَمحو فیهِ السَّیِّئاتِ وَ هُوَ شَهرُ البَرَکَةِ؛ ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است که خداوند در آن حسنات را مىافزاید و گناهان را پاک مىکند و آن ماه برکت است. (بحارالأنوار، ج 96، ص 340، ح 5) 2- روزه ماه شعبان امام صادق (علیه السلام) فرمود: من صام ثلاثة ایام من اخر شعبان و وصلها بشهر رمضان کتب الله له صوم شهرین متتابعین؛ هر کس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل کند خداوند ثواب روزه دو ماه پى در پى را برایش محسوب مىکند. (وسائل الشیعه، ج7، ص 375، ح 22) 3- روزه خوارى امام صادق (علیه السلام) فرمود: من افطر یوما من شهر رمضان خرج روح الایمان منه؛ هر کس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ایمان از او جدا مىشود (وسائل الشیعه، ج 7 ص 181، ح 4 و 5 _ من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 73، ح 9) 4- رمضان ماه خدا امام على (علیه السلام) فرمود: شهر رمضان شهر الله و شعبان شهر رسول الله و رجب شهرى؛ رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است. (وسائل الشیعه، ج 7 ص 266، ح 23) 5- رمضان ماه رحمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار؛ رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانهاش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم. (بحار الانوار، ج 93، ص 342) 6- فضیلت ماه رمضان رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: ان ابواب السماء تفتح فى اول لیلة من شهر رمضان و لا تغلق الى اخر لیلة منه؛ درهاى آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده مىشود و تا آخرین شب آن بسته نخواهد شد. (بحار الانوار، ج 93، ص 344) 7- اهمیت ماه رمضان رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: لو یعلم العبد ما فى رمضان لود ان یکون رمضان السنة؛ اگر بنده «خدا» مىدانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتى وجود دارد] دوست مىداشت که تمام سال، رمضان باشد. (بحار الانوار، ج 93، ص 346) 8- قرآن و ماه رمضان امام رضا (علیه السلام) فرمود: من قرا فى شهر رمضان ایة من کتاب الله کان کمن ختم القران فى غیره من الشهور؛ هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند. (بحار الانوار ج 93، ص 346) 9- شب سرنوشتساز امام صادق (علیه السلام) فرمود: راس السنة لیلة القدر یکتب فیها ما یکون من السنة الى السنة؛آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته مىشود.( وسائل الشیعه، ج 7 ص 258 ح 8 ) 10- برترى شب قدر از امام صادق (علیه السلام) سوال شد: کیف تکون لیلة القدر خیرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فیها خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیلة القدر؛ چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ حضرت فرمود: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است. (وسائل الشیعه، ج 7 ص 256، ح 2) 11- تقدیر اعمال امام صادق (علیه السلام) فرمود: التقدیر فى لیلة تسعة عشر و الابرام فى لیلة احدى و عشرین و الامضاء فى لیلة ثلاث و عشرین؛ برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مىگیرد و تصویب آن در شب بیست ویکم و تنفیذ آن در شب بیست و سوم. (وسائل الشیعه، ج 7 ص 259) 12- احیاء شب قدر فضیل بن یسار گوید: کان ابو جعفر (علیه السلام) اذا کان لیلة احدى و عشرین و لیلة ثلاث و عشرین اخذ فى الدعا حتى یزول اللیل فاذا زال اللیل صلى؛ امام باقر (علیه السلام) در شب بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان مشغول دعا مىشد تا شب بسر آید و آنگاه که شب به پایان مىرسید نماز صبح را مىخواند. (وسائل الشیعه، ج 7، ص 260، ح 4) 13- زکات فطره ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنى الفطرة کما ان الصلوة على النبى (صلى الله علیه و آله) من تمام الصلوة؛ تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (صلى الله علیه و آله) کمال نماز است. (وسائل الشیعه، ج 6 ص 221، ح 5) 14- بهار قرآن امام محمد باقر علیه السلام: لکل شیء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان؛ هرچیز بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است. (اصول کافی / ج2 / « کتاب فضل القرآن » « باب نوادر » حدیث 9 و 10)
موضوع مطلب : سه شنبه 91 مرداد 10 :: 2:51 عصر :: نویسنده : گمنام راوی: حاج حسین کاجی و بستگان شهید محمدرضا شفیعی میگویند: محمدرضا چهارده سال بیشتر نداشت . برای جبهه رفتن اقدام کرد ولی قبول نمیکردند. بالاخره با دست بردن در شناسنامه راهی منطقه شد . نوزده سالگی برای آخرین بار اعزام شد. رفته بود کلی تسبیح و ... برای دوستانش خریده بود. مادرش گفته بود : چکار می کنی ؟ تو بعدها خرج داری زندگی باید تشکیل بدی، خونه می خوای و ... گفته بود : خونه ی من یک متر جاست که نه آهن میخواد، نه گچ! بالاخره خداحافظی کرد و رفت. از نیروهای واحد تخریب لشگر علی ابن ابیطالب(ع) بود. عملیات کربلای 4 آخرین عملیات او بود. دوستانش می گفتند به سختی مجروح شد و پیکرش جا ماند. محمدرضا شفیعی به جرگه ی شهدای گمنام پیوست. برخی می گفتند: او اسیر شده چون دوستانی که در کنار او بودند همگی اسیر شدند. اما خانواده چشم انتظار او بود. آزادگان به میهن بازگشتند اما از او خبری نشد. یکی از آزادگان گفته بود : ما دیدیم که محمدرضا اسیر شد اما خبری از او نداریم. ناله ها و گریه های خانواده بیشتر شده بود.همه آرزو داشتند خبری از گمشده شان به دست آورند.سال هشتاد ایران و عراق برای تبادل اجساد توافق کردند.مرداد 81 خبر بازگشت پیکر محمدرضا اعلام شد. خبر خیلی عجیب بود. پیکر محمدرضا پس از 16 سال سالم است. او در کربلای 4 مجروح و سپس اسیر می شود. یازده روز او را به همین وضع نگه می دارند. بعد می گویند : باید به امام توهین کنی. او هم فریاد میزند: مرگ بر صدام. بعثی ها آنقدر او را می زنند تا به شهادت می رسد. پیکر او را در قبرستانی در نزدیکی کربلا به خاک می سپارند.حالا بعد از 16 سال پیکر او را از خاک خارج کرده اند.بدن او سالم مانده. گوئی که به خواب رفته است! بعثی ها سه ماه پیکر او را زیر آفتاب انداختند تا پوسیده شود. آهک و دیگر مواد فاسد کننده بر بدنش ریختند اما بدنش همچنان سالم مانده بود. فرمانده عراقی که پیکر او را تحویل ی داد گریه می کرد. می گفت: خدا از سر تقصیرات ما بگذرد. وقتی شهید محمد رضا شفیعی را داخل قبر قرار دادند فرمانده اش صحبت کرد و گفت: نماز شب این شهید هیچگاه ترک نمی شد. همیشه غسل جمعه را انجام می داد. وقتی برای امام حسین (ع) گریه می کرد قطرات اشک خود را به صورت و سینه و محاسنش می مالید. راز سالم ماندن پیکر این شهید اینهاست. خدا خواست محمدرضا شفیعی از گمنامی خارج شود تا برای همیشه تاریخ سندی باشد بر حقانیت یاران مظلوم حضرت روح اللّه. محمد رضا در گلزار شهدای علی ابن جعفر قم آرمیده است. یامهدی.عج.
موضوع مطلب :
«هو الحی» سلام خدای مهربانم. همانگونه که خودت خوب می دانی، پروردگاری و ما همه آفریده هایت هستیم. ما را به وجود آوردی از خاک در کنار روحی که در آن دمیدی ما را از نبودیت، بود کردی. ملائک را به سجده بر من فرمان دادی و در بهشتت ساکنم نمودی. من نیز در تحیر از این هم فر و شکوه و حیران از این جبروت. چندی گذشت تا انجام خبطی موجبات اخراجم از درگاهت را فراهم آورد و در زمین متبعدم نمود. اما بزرگی ات تا آن اندازه بود که موجبات حیاتم را در این تبعیدگاه نیز فراهم آورد، هرچند آنجا کجا و اینجا کجا، اما در این سکونت گاه موقت نیز رهایم نکردی. نعمتهایت را در اختیارم قرار دادی و آنی روزی ام را قطع ننمودی. تمام امکاناتی که می باید و حتی فراتر از آن به وجود آوردی تا اسباب آسایشم فراهم گردد. مادیات را از ریز و درشت به پایمان ریختی. خداوند مهربان از همه بذل عنایت هایت سپاسگذارم و شاکر و زبانم قاصر از وصف عظمت موهبتهایت. اما... حق داری، به خودت سوگند حق داری. همیشه اینگونه بوده ایم، ناسپاس و مغرور و همیشه از چیزی گلایه داشته ایم و هر بار از یک کمبود سخن گفته ایم در برابر اینهمه بودها...
در محرومیت ما و جداییمان از اماممان چه حکمتی ست؟ چرا بشر را محروم داشته ای؟ کودکان جوان شدند، جوانانمان پیر شدند، عده ای از پیرانمان مردند ولی ظهورش را ندیدند. چون زنبور عسل که به ملکه خویش پناه می آورد به سویش پناه خوایم آورد و در کنار وجود مبارکش طعم واقعی رفاه و آسایش را بچشیم... همه به او عشق خواهیم ورزید. ای پاکترین، بنما ظهور حضرتش را بر ما زمینیان؛ این را فقط نه من، بلکه کائناتت می گویند: بی همگان به سر شود، بی او به سر نمی شود... به سر شود داستان جهان خیر و خوشی... - اللهم عجل ولیک الفرج... موضوع مطلب : شنبه 91 مرداد 7 :: 3:3 عصر :: نویسنده : گمنام چیزی شبیه این حرف ها.....بی چاره من... بس که خراب می شوی روی احساسم کمرم خم مانده است...قامتم بی خود نیست که کوچک شده است...بس که مجبورش میکنم ساده شود ،آنقدر که از سادگی ناچار شود.....کمی مانده تا هیچ شود...کمی تا نا امید شود... روزی یک بار من و روزی هزار بار تو.....اینها قبول...حق من است اصلا قبول......روزی هزار بار تو قبول...روزی همیشه تو قبول...روزی سحر تو ،شام تو ،اینها قبول..اما قرار این نبود...بیچاره من......روزی یک بار هم من............ هفته ای یک ماه تو و ماهی یک سال تو... اینها قبول............سالی یک لحظه هم من.....بی چاره من..... وقتی پیش اشکهایم خیس میشود تمام دنیا تو چرا حتی نم نمی کشی .... داشتم تو را حساب می کردم که چقدر راه است بین روز های من و روز های تو...که چقدر فاصله است بین احساس من و احساس تو...داشتم حساب میکردم که چقدر مانده تا تو....که چقدر مانده تا من....داشتم حساب می کردم که چندبار تو و چند بار من...... حساب می کردم...همه چیز را...همه چیز را که تو و ....همه چیز را که من.... داشتم حساب میکردم که چندبار لبخند و چند بار گریه...حساب میکردم که چند بار خواب و چند بار بیدار...داشتم برای خودم حساب میکردم...همه چیز را حساب می کردم که ناخواسته زیر لب گفتم بی چاره من........... حسابم که تمام شد کمی مکث کردم سری تکان دادم اشک هایم را پاک کردم و زیر لب که نه .....فریاد زدم...تا آسمان فریاد زدم..... بی چاره تو......................
موضوع مطلب : شنبه 91 مرداد 7 :: 2:48 عصر :: نویسنده : گمنام ساعتها صرف میکنند تا صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و برنامه هایش را زیر سوال ببرند .از سوتی مجریان و وضع افتضاح بازیگران گرفته تا برنامه های سیاسی و مذهبی و زیر سوال بردن روحانیونی که به دور از فضای سیاسی جامعه، طرفداران غیرمذهبی زیادی دارند .خیلی راحت ایرانی و جو ایران را به استهزا میکشند و در این امر از خود مردم ایران کمک میگیرند...متاسفانه بعضی از مردم ساده لوح هم فریب زیبایی گفتارشان را میخورند و فقط به خاطر مخالفت با مسئولین و نظام دست به هرکاری میزنند ،اما لحظه ای با خود نیندیشیده اند اینهایی که فریاد وطن پرستی میزنند چرا از مملکتشان دل بریدند و رفتند؟مگر نباید برای اصلاح همه دست به دست هم بدهند!پس چرا نماندند؟چرا بلندگویی شده اند برای غرب که فریاد بزنند ایران نا به سامان است...چرا باید خود مردم ایران از اوضاع نا به سامان فیلم و عکس تهیه کنند و برای شبکه های ماهواره ای بفرستند که رسانه ای بشود برای مسئولین کشورشان؟؟بر فرض که این رسانه در داخل کشور موجود نیست ولی آیا رسانه های غربی میتواند مشکلات ایران را برطرف کند؟ بحث ما گرانی و ارزانی نیست..بحث فکر عموم مردم است که با برنامه ریزی صحیح نیاز به اصلاح دارد. قبول دارم که اوضاع چندان مساعد نیست اما آیا در این امر فقط مسئولین مقصرند؟زمان گرانی طلا خاطرتان هست؟عموم مردم ما به سمت طلا فروشی ها هجوم بردند و سکه خریداری کردند و بعد ناگهان سقوط کرد. مسئول این ضرر کیست؟ اخیرا در جریان گرانی مرغ چه صف ها برای خرید تشکیل میدهند.در جریان گرانی طلا خاطرم هست مغازه دار میگفت بعد از طلا نوبت برنج است و همین شایعه پراکنی ها باعث هجوم مردم به سمت برنج شده بود ..جالب است بعد از چندی قحطی برنج همه گیر شد! چرا مردم ما نسبت به مسائل مختلف سریع واکنش نشان میدهد؟آیا مقصر مسئولین هستند؟حادثه ی ژاپن را فراموش نکنیم..قیافه ی آرام مردم را همیشه به خاطر داشته باشیم ...مردمی که نه تنها دین ثابتی ندارند بلکه بیشترین امار کمونیست ها در ژاپن به سر میبرند اما خیلی آرام از کنار مسائل سخت زندگی میگذرند..ما شیعه ی علی (ع)هستیم کمی صبر و گذشتش را سر لوحه ی زندگیمان قرار دهیم .نکند آنقدر شایعه پراکنی کنیم و در انبارهامان جنس تلمبار کنیم که همسایه مان گرسنه بخوابد؟وقتی قلبمان آرام باشد کشوری آرام خواهیم داشت ،کشوری به دور از نابه سامانی و چند دستگی های سیاسی و مذهبی... الا بذکر الله تطمئن القلوب
منبع: برو بچه های ارزشی
موضوع مطلب : سه شنبه 91 مرداد 3 :: 1:38 عصر :: نویسنده : گمنام مژده ای منتظران ماه خدا آمده است موضوع مطلب : سه شنبه 91 مرداد 3 :: 1:36 عصر :: نویسنده : گمنام
ما کجا و آرمیتا کجا! حالا همه ی اینها هم که بماند، آرمیتا رفته منزل آقا و آقا را به قول خودش با دمپایی و بی عبا دیده و از آقا عروسک هدیه گرفته و حتی با مرغ و خروس های خانه ی ایشان هم بازی کرده و بعد ِ نیم ساعت با نارضایتی رهبر را ترک کرده و حالا هم منتظر است آقا را دعوت کند و برای آقا قورمه سبزی بپزند و ... آن وقت ما هنوز معطل یک کارت دیدار هستیم که برویم حسینیه ی امام خمینی و آقا را از دور ببینیم! آرمیتا در لحظه ی اول ورود به منزل آقا، ایشان را با لفظ "بابا" خطاب می کند و بعدتر که مادرش خندید که آرمیتا دیدی اشتباه آقا رو گفتی بابا؟ آرمیتا با یقین گفت که "خب بابای همه ست دیگه" و آن وقت من و تو هنوز معطلیم رهبرمان را چه بنامیم! بی خیال بابا؛ من بروم کشکم را بسابم! پی نوشت: خیلی وقت بود که میخواستم برای آرمیتا مطلب بنویسم. ببخشید اگر دیر شد... موضوع مطلب : شبهای بلند بی عبادت چه کنم؟ قلبم به گناه کرده عادت چه کنم؟ یاران همه گویند خدا می بخشد... گیرم که ببخشید ... زخجالت چه کنم؟... در شبهای مبارک رمضان مارا ار یادنبرید. موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها صفحات وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 120382
|
|