سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گمشده

گمشده

کشتی برده‌فروشان، ز ره دور عیان است که بر عرشه آن بانوی ملک دو جهان است، بگو فخر زنان است، بگو مادر مولای زمان است، بود منتظر مقدم او بُشر سلیمان که به عنوان کنیزش بخرد، تا ببرد بر ولی قادر منان، حسن عسکری آن یازدهم اختر تابان ولایت، به کف بُشر یکی نامه از آن شمس هدایت، که ز اسرار خدا داشت حکایت، نگه دخت یشوعا چو بر آن نامه بیفتاد، قرار از کف خود داد و ببوسید و روی چشم نهاد و گل لبخند به لب گفت که: این نامه یار است، خطش را خبر از وصل نگار است، سپس گفت که: ای بشر مپندار کنیزم که زده فاطمه گل بوسه به پیشانی و خوانده است عزیزم، شرفم بس که عروس علی و فاطمه‌ام داده خداوند به من این شرف و قدر و بها را.

منم از نسل یشوعا که همان دختر شاهنشه رومم، چه بسا ماه و نشانی که ز عزت همه بودند کنیزم، چه بسا سرو قدانی که به محفل همه بودند غلامم، دو پسر عم که مرا شیفته بودند و ز من خواستگاری بنمودند، کشیشان همه انجیل گشودند، یکی را به سر تخت نشاندند، گل و لاله فشاندند، که داماد نگون‌بخت به کام اجل خویش نگون شد، ز سر تخت شب آمد، به سر دست و قضا چشم مرا بست که در عالم رویا نگه افتاد مرا بر رخ زیبا پسری، نخل شرف را ثمری، صنع خدا را اثری، دیده به ماه رخ زیباش گشودم، ز کفم رفت همه بود و نبودم، که ندا داد رسول مدنی احمد خاتم که: الا عیسی مریم، چه شود دخت یشوعای تو را بر پسرم عقد ببندم، لب حانبخش گشودند، یکی خطبه سرودند و مرا عقد نمودند بر آن شمس ولایت، که عیان دیدم از طلعت نورانی او روی خدا را.

چه مبارک شبی بود و چه فرخنده شبی بود، ولی حیف که بیدار شدم، سخت گرفتار شدم، شب همه شب در تب و در تاب شدم، شمع صفت آب شدم، تا که شبی فاطمه آمد ز ره لطف به خوابم، نگهی کرد به چشمان پر آبم، به ادب بوسه به دستش زدم و روی قدم‌هاش فتادم، ز فراق رخ جانان به شکایت دو لب خویش گشودم که: به دادم برس ای عصمت دادار و دودم، غم دوری گرامی پسرت کشت مرا، فاطمه فرمود: چگونه پسرم پیش تو آید، به تو این بخت نشاید، مگر آیین نصاری بگذاری، به اسلام بیاری سرتسلیم و رضا را.

من در آن عالم رویا، لب جانبخش گشودم، به خدا و به رسول و به علی بود درودم، چو شهادت به لب آوردم و اقرار نمودم، گل لبخند به گلزار رخ فاطمه دیدم، که گشود از کرم آغوش و مرا در بغل خویش گرفت و به رخم بوسه زد و گفت: از امشب تو عروس منی ای پاکیزه سرشتم، به تو تبریک که هر شب پسرم پیش تو آید، من از امشب همه شب لاله ز باغ رخ او چیدم و در خواب ورا دیدم و تا داد مرا وعده دیدار، که در سلک کنیزان ببرم روی به بیت‌الحرم یار، خوشا حال تو ای بشر، که مامور شدی از طرف حجت دادار، بر این کار، منم همسر آن نور دل احمد مختار، کز آن سید ابرار، بیارم به جهان منتقم خون تمام شهدا را.

چارده شب چو گذشت از مه شعبان، مه عترت، مه قرآن، چه مبارک سحری بود، بگو نخل ولا را ثمری بود، بگو بحر کرامت گهری داشت، بگو شمس ولایت قمری داشت، بگو نرگس زهرا پسری داشت، بگو مصلح کل بشری داشت، جهان دادگری داشت، خبر ز آمدن حجت ثانی عشری داشت که شد دیده نرگس دل شب باز ز رویا به دو صد ناز، وضو ساخت و استاد سحرگه به نماز شب و آیات خدایش به لب افتاد، به تاب و تب و از درد گل انداخت، عذارش ز کف افتاد، قرارش صلوات ملک از اوج فلک گشت نثارش، به رخش جلوه بدر و به لبش سوره قدر و نفسش کرد معطر همه امواج فضا را.

ناگهان دید حکیمه که شد آن حجره، پر از شوق و شعف و شور، روان گشت حضور قمر برج ولایت، حسن عسکری آن مهر فروزان هدایت، به ادب گفت که: ای جان دو عالم به فدایت، شده در پرتو انوار نهان نرجس پاکیزه لقایت، گل لبخند حسن باز شد و گفت که: ای عمه پاکیزه سرشتم، گل خوشبوی بهشتم، به ادب رو به سوی حجره نرجس گل زهرا ثمرم همسر نیکو سیرم، سر زده قرص قمرم، یافت ولادت پسرم، آمده نور بصرم، رفت حکیمه به سوی حجره نرجس، نگه افکند به خورشید رخ حجت سرمد، گل نورسته احمد، مه اثنی عشر آل محمد، لب جانبخش گشوده، سخن از وحی سروده، به لبش نام خداوند و رسول و علی و حضرت زهرا و حسین و حسن و باز علی باز محمد پس از آن جعفر و موسی و رضا گفت، محمد و علی گفت، سپس نام ز خود برد، ندا داد به هر نسل و زمان اهل ولا را.

ندا داد منم مهدی موعود، منم حجت معبود، منم مصلح عالم، منم منجی عالم، منم وارث پیغمبر خاتم، منم حجت سرمد، منم عبد موید، منم حیدر و احمد، منم نجل محمد، منم آن منتقم خون خدا، طالب خون شهدا، زاده مصباح هدی، صاحب عمامه پیغمبر و تیغ علی و چادر زهرا، جگر پاک حسن، جامه خونین حسین، دست اباالفضل علمدار، منم وارث پیشانی بشکسته زینب، آن روز که از پرده غیبت به در آیم به سوی کعبه بیایم، برسد بر همه خلق ندایم که: من ای منتظران مهدی موعود شمایم، پس از آن ره به سوی شهر مدینه بگشایم حرم فاطمه را بر همه عالم بنمایم، کنم آغاز از آنجا سفر کرب و بلا را، گل احمد، گل زهرا، گل نرگس، گل امید حسن، یوسف زهرا، ولی‌الله معظم، در دریای کرامت، قمر برج امامت، ز خداوند و رسولان و امامان و همه منتظران بادا سلامت، همه مشتاق پیامت، همگان منتظر صبح قیامت، تو شه ارض و سمایی، تو فقط منتقم خون خدایی، تو امید دل مایی، حجرالاسود و هجر و حرم و زمزم و مسعی و صفا، مروه همه چشم به راهت، همه مشتاق نگاهت، چه شود تا که ببندی به حرمت قامت و با نغمه قدقامتت آید عیسی مریم که به تو روی نیاز آرد و پشت سر تو با نماز آرد و فریاد «انا المهدی‌ات» از خلق برد هوش، جهان جمله شود گوش، الا کوه فراقت به سر دوش، شود تا که کنم شهد وصال از دو لبت نوش، دعا کن که دعاها به اجابت برسد بهر ظهورت، تو بیایی، تو بیایی، گره از کار فرو بسته عالم بگشایی، تو بیایی، تو بیایی، که دل از عالم و آدم بربایی، تو بیایی که کنی زنده ز نو دین رسول دوسرا را.

به خدا ای پسر فاطمه تنها نه حرم منتظر توست، عرب تا به عجم منتظر توست، به خون پسر فاطمه سوگند که بر گنبد زرین حسین بن علی سید احرار، علم منتظر توست، نه اسلام که ابناء بشر منتظر توست، زمان منتظر توست، جهان منتظر توست، نبی منتظر توست، علی منتظر توست، بیا فاطمه بیش از همگان منتظر توست؛ حسین و حسن و هفتاد و دو تن منتظر توست، خدا را خدا را، که آن گنبد ویران شده و قبر پدر منتظر توست، بیا ای شرف شمس رسالت، به خداوند قسم دیر شده صبح وصالت، همه چشم‌اند چو «مثیم» که بیایی و ببینند به مرآت رخت آیینه پنج تن آل عبا را.

 




موضوع مطلب :
شنبه 91 تیر 10 :: 11:1 عصر ::  نویسنده : گمنام

گمشده

غمی که آمده در سینه ام ، ارادی نیست
که هرکجا که نباشی تو ، جای شادی نیست
نگو که دور وبرت مثل من فراوان اند
همیشه آنچه زیاد است که زیادی نیست
بدون واهمه می گویم از تو ، می دانم
به خواب یوسف این قصه ، اعتمادی نیست
شبی خوش است و تو زیبایی و همه جمع اند
چرا به گردن ات امشب واِن یکادی نیست ؟
قرار بود که مضمون فقط خودت باشی
نه! این غزل همه ی آنچه قول دادی نیست




موضوع مطلب :
شنبه 91 تیر 10 :: 10:52 عصر ::  نویسنده : گمنام

گمشده

تقیدیم به حضور سبز حضرت دوست :

اکنون پشت پنجره ( به انتظار ) نشسته ام ،

تمام بغضهای دلم را در گلویم نگه داشته ام ،

تمام سعیم را می کنم که باران نشوم اما .... ،

اما عطر و رایحه پیراهن تو ( حضور تو ) ،

تمام معادلات جهان را برهم خواهد زد .

چگونه در زیر پاهایت خم نشوم ؟ ( وقت حضورت ) در این هنگام ناگهان تمام صداهای عالم در گلویم خواستار فریاد می شوند ، بغضم می شکن و فریاد میزنم : یا مهدی(عج)




موضوع مطلب :
شنبه 91 تیر 10 :: 10:38 عصر ::  نویسنده : گمنام

یک من باشم و یک شما . . .

یک من باشم و یک شما و دنیا نباشد . . .

اصلا

مگر میشود شما باشید و دنیا نباشد ؟

گمشده

یک من باشم و یک شما

یک من باشم و یک شما و من هیچ نداشته باشم .

نه

مگر میشود شما باشید و من هیچ نداشته باشم ؟

یک من باشم و یک شما

همین بس است

برای اینکه

من همه ی (یک) های دنیارا داشته باشم . . .

آقای جوان ِ من . .

من یاد گرفته ام که

باید کمی شبیه شما در جوانی _آقا_شد

باید شبیه شما مطیع ولایت شد

بایددر راه اطاعت . . .شبیه شما . . .گاهی . . .خیلی تشنه شد . . .

باید شبیه شما گاهی به مولا گفت : تشنه ا م . . .استعانت طلبید . ..

. . .

راستی شما هم این ها را از یک آقای جوان آموختید . . . نه ؟

شنیده ام جانتان به جان ابالفضل(ع)بسته بوده . . .

من یاد گرفته ام . . .

باید کمی شبیه شما غُرید . . .

جنگید . . .

باید کمی شبیه شما در خون تپید . . .

باید شبیه شما آیینه شد

باید شکست

بای زمین و زمان را آیینه کاری کرد . . .

من یاد گرفته ام

شور ِ جوانی

یعنی

صوت ِ اذان ِ دلربای هاشمی

من آموخته ام

جوانی کردن

یعنی

اسماعیل شدن . . .

من فهمیدم

غرور ِ جوانی

یعنی

نگذاری تا هستی

صدای هل من ناصر ولی . . . به آسمان برسد

من فهمیدم

احساس ِ جوانی

یعنی

یک روز پسری به پدری بگوید :بی طاقتم . . .آبی هست ؟

و پدری . . . در دهان جوانش . . لعل بگذارد . . .

آقای جوان ِ من . . .

من فهمیده ام

تا یک من باشم و یک شما . . .

همه چیز هست . . .

میشود کمکم کنید . . .

یک من باشم و . . .یک شما . . .؟!

------------------------------

عیدتون خیلی مبارک... خیلی

 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 12:45 عصر ::  نویسنده : گمنام

گمشده
روزهای آخر سال بود و ما تصمیم داشتیم برای تعطیلات نوروز به زیارت امام رضا علیه‌السلام خیلی دوست داشتم به زیارت امام رضا علیه‌السلام بروم و چند روز قبل وسایل سفر مان را آماده کردیم همه مردم در تکاپو برای سال تحویل بودند پلیس راه اعلام می‌کرد کسانی که قصد سفر دارن مقررات را رعایت کنند و رانندگان با سرعت زیاد در جاده‌ها حرکت نکنند. روز مسافرت فرا رسید ما هم آماده سفر بودیم پدرم می‌گفت باید همه قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کند وقتی به جاده رسیدیم پلیس‌ها در جاهای متعدد مراقبت می‌کردن. در بین راه تابلو فراوانی برای رعایت قوانین دیده می‌شد در بین تابلوها چشمم به این تابلوخورد « سرعت شما وجود این کنترل می‌شود»
در بین راه پلیس هم با دوربین ماشین ها را کنترل می‌کرد و رانندگانی که قوانین را رعایت نمی‌کردند نگه می‌داشت و آن‌ها را جریمه می‌کندپدرم گفت هرچه تعداد دوربین‌ها بیشتر باشد تخلف کمتر است چون کسانی که می‌خواهند قوانین را رعایت نکنند خیلی زود شناسایی می‌شوند و با آن‌ها برخورد می‌شود.
مادرم گفت: دخترم در خیلی از جاهای حساس و در بسیاری از اداره ها با قرار دادن دوربین کارها و رفت و آمدها را ضبط می‌کنند مثلاً همه بانک‌ها و قرار دادن دوربین‌های مختلف رفت و آمدها و کسانی را که وارد بانک می‌شوند را نگاه می‌کند. همچنین در فرودگاه‌ها و خیلی جاهای دیگر دوربین‌ها کمک می‌کند تا کارهای افراد و رفت و آمد آن‌ها کنترل شود. وقتی به شهر مشهد رسیدیم از دور گنبد طلایی حرم امام رضا علیه‌السلا م به وسیله خورشید می‌درخشید ذوق و شوق درمان برای رفتن به روی هر لحظه بیشتر می‌شد پدرم می‌گفت: پیامبر اکرم صلی‌الله علیه‌وآله‌وسلم فرموده است «حرم امام رضا باغی از باغ‌های بهشت است »چراغ‌های زیبا و کاشی ‌ها و آینه‌های حرم آن‌قدر زیبا بود که دوست داشتم همه آن‌ها را ببینم از همه زیباتر ضریح امام رضا علیه‌السلام بودوقتی وارد حرم شدم چشمم به دوربین های مختلف افتاد. از پدرم پرسیدم آیا لازم است این همه دوربین در جاهای مختلف وجود داشته باشد تا کارهای افراد را فیلم‌برداری کند پدرم گفت: بله دخترم چون اگر کسی تخلفی انجام دهد مثلاً بخواهد در حرم بمب‌گذاری کند چهرة او شناسایی شود و اگر کسی چنین کاری انجام دهد و دستگیر شود و بعد بگوید من این کار را انجام ندادهام فیلم و عکس او را به خودش نشان می‌دهند و دیگر نمی‌تواند بگوید من این کار را انجام نداده ام
خداوند هم تمام کارهای خوب وبد انسان‌ها را می‌بیند فرشته‌ها هم کارهای خوب و بد انسان‌ها را فیلم‌برداری می‌کند و هیچ کاری نیست که ما انسان‌ها انجام دهیم و خداوند نبیند هم خداوند می‌بیند و هم فرشتگان فیلم‌برداری و عکس‌برداری می‌کنند و در روز قیامت فیلم و عکس‌های کارهایمان را نشان می‌دهند همین الان که ما در حرم امام رضا نشستیم غیر از دوربین‌های حرم، دوربین‌های خدا هم از ما فیلم‌برداری و عکس‌برداری می‌کند. دوربین فیلم‌های خدا همه جا وجود دارد و هیچ کاری نیست که با دوربین‌های خدا فیلم‌برداری نشود. اگر کسی در این دنیا کاری انجام دهد و در روز قیامت بگوید من این کار را انجام نداده‌ام فیلم و عکس آن کاری را که انجام داده به او نشان می‌دهند. باید سعی کنیم با کارها که خود آلبوم همین و عکس‌های خودمان را قبول کنیم اما اگر کسی گناه کند دوربین‌های خود را از گناه او فیلم‌برداری و عکس‌برداری می‌کند کسی که به دیگران دروغ بگوید یا تهمت بزند یا دیگران را اذیت کند روز قیامت باید جواب این گناهانش را بدهد دختری که در برابر نامحرم آرایش کند یا لباس تنگ و کوتاه بپوشد ...و بد حجاب باشد از او با همان لباس‌ها فیلم‌برداری می‌کند در روز قیامت نمی‌تواند بگوید من بدحجاب نبودم. اما آفرین بر تو دخترم که با کار خوب خودمثل نماز، زیارت و رعایت حجاب خدا را از خودت راضی می‌کنی امیدوارم در آخرت عکس‌ها و فیلم‌های کارهای خودت آن قدر زیاد باشد که به خاطر آن وارد بهشت شوی. از امام رضا هم بخواه که بتوانی بهترین کارها را انجام دهیم.




موضوع مطلب :
دوشنبه 91 تیر 5 :: 9:43 عصر ::  نویسنده : گمنام

 یک وقتی به خودت می آیی می بینی چقدر عقب مانده ای از دیگران


می بینی سالهاست گیر کرده ای میان یک مشت " اما و اگر و شاید و چرا و چه کنم و نمیدانم و خدا کند و ..."سرت را که بر میگردانی


می بینی هیچکس پشت سرت نیست همه آنها که هم‌قدمت بوده اند رفته اند


چه برسد به آنهایی که یک وقتی به گرد پایت هم نمی رسیده اند؛


حالا تو مانده ای و یک زخم کهنه‌ی قدیمی که البته خودت هی هر روز تازه اش کرده ای ....

 

آقا جان این همه زخمهای کهنه و تازه  دعوای دردش تو هستی...

 

                         بیا ای عزیز زهرا(س)

گمشده

 




موضوع مطلب :
دوشنبه 91 تیر 5 :: 8:10 عصر ::  نویسنده : گمنام

نمی دانم

ا مــ ر و ز

چشمـانـ.ت

این چنین ایهام دارد..

یا مـ.ن

تواناییِ د یــ ر و ز م

را از دست داده ام...

گمشده


* دیگر نمی فهمم منظورِ نگاهت را ...




موضوع مطلب :
جمعه 91 تیر 2 :: 7:46 عصر ::  نویسنده : گمنام

گمشده

هنوز دلم تنگ نگاهی است که نمیدانم کی نصیبم می شود
هنوز صبر می کنم
هنوز جمعه ها را می شمارم تا به آخرین جمعه ی انتظارت برسم
هنوز دلم را تسلی می دهم
تسلی دردی که عمری است مرا از پای انداخته است .
من تسلی نمی خواهم
من فقط تو را می خواهم
می دانم ! می دانم که آسمان بدتر از من ندیده است
می دانم که حضورم حجاب ظهورت شده است
من اگر دلی دارم سیاه تر از شب تار
اگر وجودم تیره و تار است
اگر دردهایم بی شمار است
می نشینم ! می نشینم تا تو بیایی و عشق را در وجودم زنده کنی
تو که بیایی غروب من دوباره صبح می شود
تو که بیایی شب زنده داری هایم رنگ می گیرد و نور وجه اللهی تو را می گیرد
من تو را می خواهم
تنها تویی که درد این غربت هزار و چندصدساله را درمان می کنی
آقا !
دیگر تحمل این آسمان غم را ندارم
دیگر نمانده توانی که صبر کنم
آقا !
تو هم غریبی و خسته از این زمین
من هم دگر بریده ام از این همه گناه
دیگر دلم بهانه ی ماندن نمی کند
شاید دگر نمانده توانی که جان کند
فقط
این را بدان که :
هر وقت این دلم ز زمین و زمینیان خسته می شود
در گوشه ی دلم زمزمه ام یک کلام هست :
درد ما جز به ظـــــهورش مداوا نشود




موضوع مطلب :
جمعه 91 خرداد 26 :: 11:51 صبح ::  نویسنده : گمنام

حاج حسین، چرا غمین نشسته ای؟ مگر می دانستی پس از شما چه بر سر ایران خواهد آمد؟

آیا خبر داشتی چه بر سر آرمانهایتان خواهد آمد؟

نمی گویم خوشا به حالت که رفتی و ندیدی، چرا که حاضرید و ناظر، می بینی چه بر سر خون بهایت آورده اند؟

گمشده




موضوع مطلب :
جمعه 91 خرداد 26 :: 11:45 صبح ::  نویسنده : گمنام

جمکران رونقی دگر دارد
او حکایت ز یک سحر دارد
سهله و جمکران نشانه ای از
یاس و نرگس، توأمان دارد
یک نشانه ز انتظار و فرج
بهر عشاق این جهان دارد
شمس تابان ز نسل آل الله
نظر لطف، سوی ما عیان دارد
در پس ابر غیبت است اما
او تشعشع به هر مکان دارد
دل هر شیعه تنگ ِ آمدن است
ذکر مهدی بیا به لب دارد
تو دعا فرج بخوان با ما
که خدا این فرج به ما روا دارد

گمشده




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >>   >   
آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه
پیوندها
صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 118768



>